آقا اهورای گلآقا اهورای گل، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

ثمره عشق مامان و بابا

زندگی با تو قشنگ شده

سلام پسر گلم ببخش مامانیو که به وبلاگت سر نزده. الان که دارم برات پست میزارم شما 2 ماه و 16 روزه که بدنیا اومدی.از وقتی که بدنیا اومدی مامان 24 ساعته در خدمتت بوده و اصلا وقت سر خاروندنم نداشته واسه همین وبتو آپ نکرده.  تا حالا که پسر ساکت و آرومی بودی و مامان و بابارو اذیت نکردی،امیدوارم همینجوری بمونی. وقتی 10 روزت بود با مامان جون مریم و بابا جون صمد رفتیم دزفول و 50 روز مهمونشون بودیم ولی بابا محمد نیومده بود باهامون فقط یه ده روز بهمون سر زد و برگشت تهران  .اونجا ختنه شدی بمیرم برات خیلی اذیت شدی.مامان جون برات جشن مولودی گرفت،میگفت دوست دارم واسه اولین نوم جشن بگیرم.الان که اومدیم تهران مامان جون و بابا جون و خاله مهتاب...
12 آذر 1392

انتخاب اسم پسرم

سلام عزیز مامان.میخوام توی این پست درباره اسم قشنگت بنویسم برات. اسم شما را بابا محمد انتخاب کرد،از وقتی که من و بابا عقد کردیم،بابا محمد میگفت اگه یروز خدا بهمون پسر داد باید اسمشو اهورا یا مسیح بذاریم،همیشه توی رویاهاش یه پسرو تجسم میکرد که یکی از این اسمارو داره تا اینکه خدا تو گل پسرت به ما داد.و بابایی از همون اول که فهمیدیم قند عسلی به همه اعلام کرد که اسم پسرمون سید اهوراس.جالب اینجا بود که هر کسی برات یه اسم انتخاب کرده بود.مثلا مامان جون مریم میگفت باید دانیال صداش کنید،بابا جون صمد میگفت یاسین،بابا جون کریم سید مصطفی برات انتخاب کرده بودن.با این همه اختلاف نظر بالاخره اسمت سید اهورا شد همون چیزی که بابایی دلش میخواست و به آرزوش ر...
12 آذر 1392
1